تعریف انگیزه
انگیزه عبارت است از عامل و نیروی درونی که موجب رفتار فرد می شود و در جهت معین سوق میدهد و او را بطور آشکار به فعالیت خاصی وا می دارد.
تعریف انگیزش
از نظر دستور زبان فارسی ، انگیزه: اسم و انگیزش: اسم مصدر از مصدر انگیختن است . انگیختن یعنی به حرکت درآوردن.
انگیزه یعنی سبب و علت و آنچه کسی را به کاری وادار کند و انگیزش یعنی تحریک و ترغیب .
انگیزش حالتی است که در اثر دخالت انگیزه به انسان دست می دهد . فرق انگیزش با انگیزه تا اندازه ای مثل فرق محرک با تحریک است . با این تفاوت که انگیزه در اثر دخالت عوامل درونی بوجود می آید ، اما تحریک می تواند بوسیله عوامل بیرونی باشد.[1]
درآمدی بر مطالعه انگیزش
تحقیق درباره این موضوعات و پرسیدن سوالهایی مانند، «چرا میل گاهی قوی و برگشتپذیر است حال آن که در مواقع دیگر کلاً از بین میرود و ناپدید میشود؟» کاری است که پژوهشگران انگیزش انجام میدهند.
مطالعه انگیزش میتواند بسیار سودمند و کاری ارزشمند باشد. بسیار سودمند است اگر بدانیم انگیزش از کجا ناشی میشود، چرا گاهی تغییر میکند ، تحت چه شرایطی افزایش یا کاهش مییابد، کدام جنبه آن را میتوان تغییر داد و کدام جنبه را نمیتوان، و چه نوع انگیزشی با کارهای سازنده و خلاق در ارتباط است و چه انگیزشی نامربوط؟
این آگاهیها به خوبی در موقعیتهایی مانند درس دادن به دانشآموزان، برانگیختن کارمندان، تربیت کردن ورزشکاران، مشاوره ، تربیت فرزندان، یا تغییر دادن نحوه فکر کردن، احساس کردن، و رفتار کردنمان به کار میروند.
دو سوال همیشگی[2]
مطالعه انگیزش پیرامون یافتن بهترین پاسخ ممکن برای دو سوال اساسی زیر دور میزند:
1ـ چه چیز موجب رفتار میشود؟
2ـ چرا شدت رفتار تغییر میکند؟
اولین سوال اساسی انگیزش این است که «چه چیزی موجب رفتار میشود؟» ما فقط میبینیم که افراد رفتار میکنند، اما نمیتوانیم علتهای زیربنایی رفتار آنها را ببینیم. ما میبینیم که افراد تلاش و استقامت زیادی به خرج میدهند یا اصلا تلاشی نمیکنند، اما این که چرا آنها تلاش و استقامت زیادی به خرج میدهند، نایده میماند. علت اصلی این که چرا انگیزش چنین جایگاه مهمی در روانشناسی دارد این است که به ما کمک میکند رفتاری را که میبینیم توجیه کنیم.
اما برای این که واقعا بتوانیم علتهای زیربنایی رفتار را توجیه کنیم، باید این سوال کلی را به یک رشته سوالهای اختصاصیتر کاهش میدهیم:
- رفتار چگونه شروع میشود؟ وقتی که رفتار شروع شد، چگونه در طول زمان ادامه مییابد؟
- تجربه روانی «خواستن» از کجا ناشی میشود؟
- چرا رفتار به سوی برخی هدفها هدایت میشود در حالی که از هدفهای دیگر دور میشود؟
- چرا رفتار جهت خود را عوض میکند؟ یا شدت خود را تغییر میدهد؟ چرا رفتار متوقف میشود؟
در هر صورت، اولین مسئله اساسی در بررسی انگیزشی رفتار، پی بردن به این موضوع است که چگونه انگیزش در جریان رفتار دخالت میکند، بر آن تاثیر میگذارد و در جهت بخشی به آن کمک میکند.
دومین سوال اساسی انگیزش این است که «چرا شدت رفتار تغییر میکند؟ »
رفتار هم در فرد و هم بین افراد مختلف فرق میکند. منظور از اینکه انگیزش میتواند در فرد تغییر کند این است که گاهی یک نفر میتواند فعالانه درگیرِ کاری شود، ولی در مواقع دیگر نافعال و بیحال باشد.
« انگیزش در هر اندازه ای، با گذشت زمان تغییر میکند. »
رفتارها تقریبا همیشه از نظر شدت فرق میکنند، مثلا، گاهی تلاش، استقامت، سرعت، یا شور و حال کم یا زیاد از خود نشان میدهیم. یک روز میبینیم نوجوانی، علاقه زیادی به عبادت نشان میدهد، برای ممتاز بودن تلاش میکند، در حالی که همین شخص، روز بعد بیحال است، مقدار اندکی درس میخواند، و از ممتاز بودن اجتناب میکند. اینکه چرا یک نفر در یک زمان انگیزشِ نیرومند و پایدار نشان میدهد، در حالی که در زمان دیگر انگیزش ضعیف و بیعلاقگی، باید توجیه و معلوم شود. شدت رفتار لحظه به لحظه و روز به روز تغییر میکند؛ بنابراین، دومین مسئله اساسی در تحلیل انگیزشی رفتار این است که بدانیم:
” چرا شدت رفتار از لحظهای تا لحظه دیگر، از یک روز تا روز دیگر، و از یک سال تا سال بعد تغییر میکند؟؟”
انگیزش حتی در یک موقعیت واحد، بین افراد مختلف فرق میکند. افراد از این نظر که چه چیزی آنها را برمیانگیزد با هم فرق دارند. بسیاری از انگیزهها برای یک نفر نسبتا نیرومند و برای دیگری نسبتا ضعیف هستند.
بنابراین، مسئله انگیزشی دیگری که باید حل شود این است که بدانیم: ” افراد از این نظر که، چه انگیزههایی آنها را برمیانگیزد با هم فرق دارند” .
نظریه های انگیزش
برای اینکه توضیح دهیم چرا افراد به گونه خاصی رفتار میکنند، به یک نظریه انگیزش نیاز داریم. فایده نظریه انگیزش این است که به ما امکان میدهد آنچه را که به رفتار شخص نیرو و جهت میدهد، توجیه کنیم.
این انگیزه است که به ورزشکار نیرو میدهد، و این انگیزه است که رفتار دانشآموز را به سوی هدف خاصی هدایت میکند. مطالعه انگیزش به فرایندهایی مربوط میشود که به رفتار انرژی و جهت میدهند.
فرایندهایی که به رفتار انرژی و جهت میدهند از نیروهای موجود در فرد و محیط ناشی میشوند.
انگیزهها
|
انگیزه یک اصطلاح کلی است که زمینه مشترک بین نیازها، شناختها، و هیجانها را مشخص میکند که هر یک از اینها فرایندی درونی است که رفتار را نیرومند و هدایت میکند. به تعبیر دیگر، انگیزه ها از شناخت ها، نیازها و هیجان ها ناشی می شود. رفتـار
|
انگیزش
انگیزه
نیاز شناخت ها هیجان ها
نیازها: شرایط درونی فرد هستند که برای ادامه زندگی و پرورش رشد و بهزیستی ضروریاند.مانند گرسنگی و تشنگی
شناختها: به رویدادهای ذهنی خاص، مثل عقاید و انتظارها، و ساختارهای سازمان یافته عقاید اشاره دارند.
هیجانها: به ما امکان میدهند سازگارانه به جنبههای مهم زندگیمان واکنش نشان دهیم. برای مثال، وقتی که با یک تهدید به سمت مان مواجه میشویم، میترسیم، ضربان قلبمان تند میشود، سعی میکنیم بگریزیم، و گوشههای لبمان عقب کشیده میشوند، به طوری که دیگران میتوانند به آن پی ببرند و به تجربه ما واکنش نشان دهند.
رویدادهای بیرونی
رویدادهای بیرونی، مشوقها و پیامدهای محیطی هستند که به رفتاری انرژی و جهت میدهند. برای مثال، پیشنهاد پول معمولا رفتار گرایشی را نیرومند میکند و پذیرش عامه باعث میشود که افراد در رویدادهایی مثل مسابقات ورزشی بهطور جدیتر تلاش کنند. مشوق مانند پول و پذیرش عامه، خبر از آن میدهد که یک رفتار خاص احتمالا پیامدهای پاداشدهنده یا تنبیهکننده را تولید خواهد کرد. مشوقها در انجام این کار برای آن رفتارهای خاص انگیزش به وجود میآورند.
رویدادهای بیروی به صورت گستردهتر، شرایط محیطی، موقعیتهای اجتماعی، و نیروهای اجتماعی مثل فرهنگ را نیز شامل میشوند.
ویژگیهای انگیزش
1ـ فعالسازی 2ـ تداومبخشی 3ـ انرژیبخشی 4ـ جهتدهی
جلوههای انگیزش
اما انگیزش چگونه خود را نشان میدهد. به عبارت دیگر، چگونه میتوانید بگویید چه موقع یک نفر با انگیزه است یا بیانگیزه؟ یا هنگامی که به رفتار دو نفر نگاه میکنید، چگونه میفهمید که یکی از آنها با انگیزهتر از دیگری است؟
برای پی بردن به انگیزش در دیگران، دو راه اساسی وجود دارد.
- راه اول: این است که جلوههای رفتاری انگیزش را مشاهده کنیم؛ مثلا، برای پی بردن به گرسنگی، نگاه میکنیم به این که آیا شخص سریعتر از معمول میخورد، به شدت میجود، در مدت گفتگو از خوردن حرف میزند، و … .
رفتار کردن سریع و شدید به معنی آن است که باید نیروهایی، رفتار خوردن او را نیرومند و هدایت کرده باشند.
- راه دوم برای پی بردن به انگیزش این است که به شرایط پیشایندی که میدانیم حالتهای انگیزشی را ایجاد میکنند به دقت توجه کنیم. محرومیت غذایی موجب گرسنگی میشود، تهدید، موجب ترس میشود، و پیروز شدن، به احساس شایستگی میانجامد. چون شرایط پیشایند بسیاری از حالتهای انگیزشی شناخته شده هستند، همیشه مجبور نیستیم انگیزش را از رفتار استنباط کنیم؛ یعنی، وقتی که بدانیم فردی گرسنه مانده است، تهدید شده است، یا به تازگی مسابقهای را برده است، میتوانیم حالت انگیزشی او را با اطمینان پیشبینی کنیم. اما این شرایط پیشایند همیشه معلوم نیستند. گاهی باید انگیزش را از جلوههای آن استنباط کنیم؛ یعنی، از رفتار، گزارش شخصی و …
رفتـار
رفتار با جنبه های مختلف ( هفت جنبه ) ، وجود و شدت انگیزش را نشان میدهد .
گزارش شخصی
یکی از روش های گردآوری اطلاعات برای پی بردن به وجود و شدت انگیزش این است که صرفا بپرسیم. معمولا افراد میتوانند به درون خود بنگرند و سطح انگیزش خود را گزارش دهند، مثل کاری که در مصاحبه یا پرسشنامه انجام میدهند.
نظریات انگیزش
- نظریه غریزه [3]
در تبیین انگیزش، روانشناسان اولیه، بر این باور بوند که غرایز، شکلدهنده اصلی کنشهای فردی و اجتماعی هستند. داروین با مطرح کردن نظریه تکاملی خود نخستین کسی بود که نظریه غریزه را به طور گسترده رواج داد. نظریه داروین که بر بنیاد غریزی و زیستی انگیزش تاکید داشت، باعث شد بسیاری از نظریهپردازان بر نقش غرایز در انگیزش تاکید کنند. اما در آغاز دهه 1920 م، مفهوم «غریزه» اعتبار خود را در روانشناسی از دست داد؛ زیرا
- تبیین انگیزش بر طبق غریزه مبتنی بر دور باطل است. برای مثال، ممکن است بگوییم افراد به این دلیل پرخاشگری میکنند که از غریزه پرخاشگری برخوردارند، اما تنها مدرکی که در مورد وجود چنین غریزهای داریم آن است که میبینیم افراد پرخاشگری میکنند.
- این که هر نوع رفتاری ظاهرا باید غریزه خاص خودش را داشته باشد، و در نتیجه میتوان فهرست غرایز را تا بینهایت بسط داد (شاید شما هم غریزهای برای انتخاب طلبگی یا تعلیم و تربیت داشته باشید! ).
- علاوه بر اینکه قدرت پیشبینی این را ندارد که افراد در یک موقعیت معین چگونه رفتار خواهند کرد.
- از سوی دیگر بیتوجهی به ابعاد شناختی، ارادی و عقلانی انسان و گفتن این که اصولا انسانها با حیوانات هیچ تفاوتی ندارند، پذیرفته نیست.
- نظریه سائق ( کشاننده)
دیدگاه مسلط در چند دهه پس از آن، نظریههای کاهش کشانندهای بود که نخست از سوی فروید (1915م) و هال (1943م) مطرح شد. این رویکرد بر این فرضیه مبتنی بود که رفتارهای انسان به وسیله نیروهای قدرتمند کشانندهای تعیین میگردد.
کشاننده یک اصطلاح نظری است که برای نشان دادن ناراحتی روانی یا احساس تنش و بی قراری ناشی از کمبود زیستی زیربنایی بکار میرود. در این نظام نظری همانند نظریه غریزه هیچ جایی برای مفاهیم اراده آزاد،انتخاب، مسئولیت شخصی ،خودانگیختگی و خودمختاری وجود ندارد. اما با روی کار آمدن رفتارگرایی، مطالعات انگیزش از بررسی عوامل فردی و درونی به عوامل و محرکهای محیطی تغییر جهت داد.
- نظریه یادگیری
مفهوم اساسی در نظریههای یادگیری، «تقویت» بود. این نظریه بر پاداش و تنبیههای بیرونی، به عنوان عامل اصلی انگیزش تاکید داشت.
- نظریه نیاز
موری، مازلو، راجرز و … از «نیاز» به عنوان عامل اصلی انگیزش یاد نموده، تصریح کردند که نیازها نقش مهمی در عملکرد فرد دارند.
- رویکرد رشد و تسلط
پیاژه از جمله کسانی است که در چارچوب این رویکرد به طور ضمنی انگیزش را براساس مفهوم تعادلجویی تبیین کرده است.
همه این رویکردها در روانشناسی انگیزش مهم هستند، اما یکی از پرنفوذترین رویکردها که بیش از همه مورد توجه قرار گرفته، رویکرد شناختی و شناختی ـ اجتماعی است.
رویکرد شناختی بر مطالعه فرایندهای ذهنی تمرکز دارد و بر اهمیت ادراک، اسناد، ارزش، هدف، ناهماهنگی شناختی که همه از مقولههای شناخت هستند، تاکید دارد.
اشکال و ابهامهای موجود در نظریههای انگیزش
روانشناسان دقیقا مشخص نکردهاند که نظریه انگیزش در پی یافتن چه سطحی از علت رفتار است. در فلسفه، «علت» معانی و کاربردهای مختلفی دارد: مانند علت تامه و ناقصه، علت بیواسطه و باواسطه، انحصاری و جانشینپذیر، علت به عنوان مقتضی و شرط و علت ایجادی و اعدادی. در روانشناسی انگیزش از چه نوع علتهایی بحث میشود؟ آیا روانشناسان انگیزش در پی یافتن علت تامه رفتارند، یا هر چیزی که به نحوی در ایجاد و استمرار رفتار نقش داشته باشد؟ به سخن دیگر، وقتی میگویند غریزه، نیاز، تقویت و .. در انگیزش نقش دارد آیا منظورشان این است که هر کدام اینها به تنهایی در تحقق رفتار کفایت میکند؟ یا این که ممکن است یک سلسله عوامل و فرایندهای دیگر نیز به صورت علیالبدل یا مکمل در ایجاد و تداوم رفتار نقش داشته باشد؟
اینها برخی از پرسشهایی است که در نظریههای روانشناسی انگیزش پاسخ روشنی به آنها داده نشده است. در عین حال، گاهی از لابه لای کلمات و تعابیر آنها استفاده میشود که انگیزش به علت تامه، بیواسطه، ایجادی و انحصاری رفتار اشاره دارد. نظریه غریزه، نیاز و کشانندهای در این طیف قرار دارند. طبق این نظریهها عامل بیواسطه و انحصاری رفتار عبارت است از غریزه، نیاز یا کشاننده. اما در دیگر نظریههای انگیزشی مانند نظریههای تقویت، یادگیری اجتماعی و نظریههای شناختی ضمن تاکید بر یک یا چند عامل خاص، تاثیر عوامل دیگر نیز تا حدودی پذیرفته شده است.
به هر حال، تاکید و پافشاری نظریهپردازان بر مفهوم خاصی مانند نیاز، سائق، مشوق، جذابیت هدف، یا شناخت لزوما به معنی نفی عوامل دیگر نیست.و ممکن است رفتار بر حسب موارد، تحت تاثیر چند عامل، به صورت علیالبدل محقق شود.
موضع ما در بحث انگیزش
موضع ما در بحث انگیزش با توجه به چند نکته روشن میشود:
نکته اول: به اعتقاد ما هیچ یک از این نظریهها به تنهایی و با حفظ ساختار و محتوای پذیرفته شده آنها از سوی روانشناسان، صلاحیت یک نظریه جامع در زمینه انگیزش را دارا نیست.
یک کمبود محسوس در نظریههای انگیزش، تشخیص ندادن این نکته است که غریزهها، نیازها، سائقها، جذابیت هدف، انتظارها و ارزشها، همه با هم در انگیزش نقش دارند، به گونهای که اگر این عوامل مستقل از یکدیگر و به تنهایی در نظر گرفته شوند، بسیاری از مسائل باید حل نشده باقی بماند. یک نظریه انگیزشی، در صورتی مفید است که بتواند نقش نیازها، شناختها، غرایز، محرکهای محیطی و سازههای فردی را در مجموع مورد توجه قرار دهد.
نکته دوم: علاوه بر مفاهیم و متغیرهایی که در روانشناسی برای تبیین انگیزه بیان شده ـ از قبیل نیاز، غریزه، تقویت، یادگیری، شناخت، رشد و تسلطجویی ـ یک سلسله عوامل و مولفههای دیگر نیز در راهاندازی و جهتدهی رفتار نقش دارند. عقل، اراده آزاد، نیازهای اخلاقی و معنوی از جمله مهمترین عوامل انگیزشی رفتارند که در نظریههای رایج روانشناسی انگیزش مورد غفلت و بیتوجهی قرار گرفته است.
نکته سوم: موضوعی که بیشتر روانشناسان ـ اگر نگوییم همه آنان ـ در مورد انسان پذیرفته و در نظریههای انگیزشی خود از آن بهره بردهاند، فرضیه جبرگرایی است. به تعبیر برخی روانشناسان، جبرگرایی سنگ بنای دانش در عصر حاضر است.[4] به طور کلی، دو نوع جبرگرایی در نظریههای انگیزشی دیده میشود که یکی از آنها جبر محیطی است. رفتارگرایی جزء نخستین نظریههای روانشناختی است که اندیشه جبر محیطی را وارد روانشناسی انگیزش نموده و بر نقش عوامل محیطی در ایجاد و استمرار رفتار تاکید کرده است. از نظر اسکینر، در روانشناسی انگیزش جایی برای فرضیه متداول «تاثیر انتخاب فرد» در رفتار وجود ندارد.[5]
نوع دوم این که طیف دیگری از نظریههای روانشناختی انگیزش، رفتار انسان را متاثر از عوامل دورنفردی دانسته و نوعی دیگری از جبرگرایی را مطرح کردهاند. فروید یکی از کسانی است که بیشترین سهم را در ترویج این دیدگاه داشته است. نظریههای غریزی انگیزش نیز در این طیف قرار میگیرند.
جبرگرایی در روانشناسی انگیزش، به دلیل آن است که در مورد عوامل زیستی و محیطی انگیزش بیش از حد مبالغه شده است. آن چه از آیات و روایات استفاده میشود این است که ما نمیتوانیم نقش عوامل زیستی و محیطی را در انگیزش نادیده بگیریم، با این حال، نقش عوامل یاد شده در حدی نیست که بتواند اختیار آدمی را از وی سلب کند. از نظر اسلام، اراده و اختیار از عوامل اصلی انگیزش محسوب میشوند.[6]
نکته چهارم: یکی دیگر از مشکلاتی که در همه زمینههای روانشناسی سنتی و از جمله نظریههای انگیزشی وجود دارد، نادیده گرفتن انگیزههای معنوی است. برای این که عوامل و فرایندهای انگیزشی را به طور کامل تعیین کنیم، باید بدانیم که بخش قابل توجهی از رفتارهای ما به ویژه، در بزرگسالی به وسیله انگیزههای معنوی تعیین میشود. در شخصیت همواره یک تمایل به سوی معنویت وجود دارد. روشن است که انگیزههای معنوی برای فرد مهم هستند، ولی روانشناسان معمولا این گونه انگیزهها را نادیده گرفته و انگیزش را در سطح عوامل و فرایندهای زیستی یا کمی بالاتر، عوامل روانی ـ عاطفی صرف تبیین کردهاند.
روان شناسی انگیزش در سنت دینی
در گذشته رسم بر این بوده است که مباحث مربوط به مبانی رفتار را در چارچوب اخلاق مطرح کنند. در این گستره ریشههای تاریخی روانشناسی انگیزش مبانی رفتار را میتوان با بررسی مفهوم «قوه» یا «قوای نفس» ردیابی کرد. اصطلاح «قوه» در تعابیر فلاسفه و علمای اخلاق به معنایی به کار میرود که شامل جنبههای شناختی، عاطفی و دیگر فرایندهای درونی موثر بر رفتار میشود.[7] بسیاری از مولفان اخلاق رفتار انسان را برخاسته از چهار قوه میدانند: قوه شهویه، قوه غضبه، قوه وهمیه و قوه عاقله.
قوه شهویه: به اشتها و امیال بدن، مانند گرسنگی و میل جنسی کمک میکند.
نقش قوه غضبیه: تحریک بدن است به سوی رفع امور ناخوشایند و از خطرها پیشگیری میکند.
قوه وهیمه: در درک معانی و موضوعات جزئیه از قبیل عشق و محبت دخالت دارد.
در عالیترین سطح، قوه عاقله قرار دارد که به تواناییهای تصمیمگیری و انتخاب کمک میکند. عقل میکوشد قوا و فرایندهای دیگر موثر بر رفتار را تحت کنترل خود در آورد. این چهار قوه منشا افعال و رفتار انساناند.
همچنین میتوان ریشههای روانشناسی انگیزش را در آثار اخلاقی که به قصد تهذیب نفس نوشته شده اند یافت.
ابنمسکویه در مقدمه کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق میگوید: هدف ما در این کتاب بیان رفتارهای اخلاقی پسندیده و ناپسند است. برای دستیابی به این هدف باید ابتدا نفس، قوای نفس و عوامل و موانع رفتارهای اخلاقی را بشناسیم. این کتاب که بر جهتگیری اخلاقی مبتنی است، در فهم و تبیین انگیزههای رفتار نیز کمک میکند. ابن مسکویه عوامل درونی موثر بر رفتار را به سه قوه یا نیروی عقلانی، غضبی و شهوی طبقهبندی نموده است. هر یک از این نیروهای سه گانه، فرد را به ارضای نیازها و مطالبات خود فرامیخواند.
هدف علم اخلاق این است که افراد را با انگیزههای مختلف آشنا نموده و در شکوفایی و تقویت انگیزههای عقلانی کمک نماید.[8]
[1] . دیدگاه های روان شناسی آیت الله مصباح . ص 60 و 61
[2] . انگیزش و هیجان : جان مارشال ریو . ت : یحیی سید محمدی
[3]. انگیزش و هیجان : محمدصادق شجاعی
[4] ـ رابرت دینای، سه مکتب روانشناسی، ص 138.
[5] ـ لاندین، نظریهها و نظامهای روانشناسی، ص 17.
[6] ـ ر.ک: امام خمینی، طلب و اراده، ص 40ـ 42؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، ص 89 و 90.
[7] ـ ر. ک: طوسی، دو رساله فلسفی در بیان اراده انسان جبر و اختیار، ص 37ـ 39.
[8] ـ ابنمسکویه رازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص 12ـ 25.